۳۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۱۱

عَجَب ای ساقیِ جانْ مُطربِ ما را چه شُده‌ست؟
هَله چون می‌نَزَنَد رَه، رَهِ او را کِه زده‌ست؟

او زِ هر نیک و بَدِ خَلْق چرا می‌لَنْگَد؟
بَد و نیکِ همه را نَعْرهٔ مُطرب مَدَد است

دَف دَریده‌ست طَرَب را، به خدا بی‌دَفِ او
مَجْلِسِ یارکَدِه بی‌دَمِ او بارکَده‌ست

شهرْ غَلْبیرگَهی دانْ که شود زیر و زَبَر
دستِ غَلْبیرزَنَش سُخره صاحِبْ بَلَدست

خیره کم گویْ خَمُش، مُطربِ مِسکین چه کُند؟
این همه، فِتنهٔ آن فِتنه گَرِ خوبْ خَدست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۱۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.