۵۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۴۰۴

هَله ای آن کِه بِخوردی سَحَری باده، که نوشَت
هَله پیش آ که بگویم سُخَنِ رازْ به گوشَت

میِ روح آمد نادر، رو از آن هم بِچَش آخِر
که به یک جُرعه بِپَرَّد همه طَرّاری و هوشَت

چو ازین هوش بِرَستی، به مُساقات و به مَستی
دَهَدَت صد هُشِ دیگر، کَرَمِ باده فروشَت

چو در اسرار دَرآیی، کُنَدَت روحْ سَقایی
به فَلَک غُلْغُله اُفْتَد، زِ هیاهوی و خُروشَت

بِسِتان بادۀ دیگر، جُز ازان اَحْمَر و اَصْفَر
کُنَدَت خواجۀ مَعنی، بِرهانَد زِ نُقوشَت

دَهَد آن کانِ مَلاحَت، قَدَحی وَقتِ صَباحَت
بِهْ ازان صد قَدَحِ میْ، که بِخوردی شبِ دوشَت

تو اگر هایْ نگوییّ و اگر هویْ نگویی
همه اَمْوات و جَمادات بِجوشَند زِ جوشَت

چو در آن حَلْقه بِگُنجی، زَبَرِ مَعدن و گَنجی
هَوَسِ کَسْب بِیُفتَد زِ دلِ مَکْسَبه کوشَت

تو کِه از شرِّ اَعادی، به دو صد چاه فُتادی
بِرَهانید به آخِر، کَرَمِ مَظْلَمه پوشَت

همه آهنگِ لِقا کُن، خَمُش و صید رَها کُن
به خَموشیْت مُیَسَّر شود این صیدِ وُحوشَت

تو دَهان را چو بِبَندی، خَمُشی را بِپَسَندی
کَشِش و جَذْبِ نَدیمان، نگُذارَند خَموشَت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۴۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۴۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.