۵۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۸

خِدمَتِ بی‌دوستی را قَدْر و قیمت هست؟ نیست
خِدمَت اَنْدَر دست هست و دوستی در دست نیست

دوستی در اَنْدَرونْ خود خِدمَتی پیوسته است
هیچ خِدمَت جُز مَحَبَّت در جهانْ پیوست نیست

وَرْ تو مَستی می‌نِمایی در مَحَبَّت، چون نه‌یی
عشق گوید دوغ خورْد و دوغ خورْد او مَست نیست

پَست و بالا چند یازَد از تَکَلُّف در هوا؟
چند خود را پَست دارد آن کسی کو پَست نیست؟

هَمچو ماهی مانده در دامِ جهانْ زان بَحْر دور
وان‌گَهان پِنْداشته خود را که اَنْدَر شَست نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.