۳۶۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۰

آن خواجه اگر چه تیزگوش است
اِسْتیزه کُن و گِران فروش است

من غِره به سُست خنده او
ایمِن گشتم که او خَموش است

هُش دار که آبِ زیرِ کاه است
بَحری است که زیرِ کَهْ به جوش است

هر جا که رَوی هُش است مِفْتاح
این جا چه کُنی که قُفلْ هوش است

در رویِ تو بِنْگَرد، بِخَندد
مَغرور مَشو که رویْ پوش است

هر دل که به چَنگِ او دَراُفتاد
چون چَنگ همیشه در خُروش است

با این همه روح‌ها چه زنبور
طَوّافِ وِینْد، زانک نوش است

شیری است که غَم زِ هیبَتِ او
در گور مُقیمْ هَمچو موش است

شَمسِ تبریز روزِ نَقْد است
عالَم به چه در حَدیثِ دوش است؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.