۳۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۸

ای گشته زِ شاه عشقْ شَهْمات
در خشمْ مَباش و در مُکافات

در باغِ فَنا دَرآ و بِنْگَر
در جانِ بَقای خویشْ جَنّات

چون پیشتَرَک رَوی تو از خود
بینی زِ وَرایِ این سَماوات

سُلطانِ حَقایق و مَعانی
وَزْ نورِ قدیمْ چَتْر و رایات

چون گشت عِیان، مَجو کَرامَت
کَزْ بَهرِ نشان بُوَد کَرامات

تا ساحلِ بَحر سیل پیداست
چون غَرقه شود کجاست؟ هَیهات

ما ماتِ تویم شَمسِ تبریز
صد خِدمَت و صد سَلام از مات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.