۳۸۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۳۶

بِدِه یک جامْ ای پیرِ خَرابات
مگو فردا، که فی التَّاخیرِ آفات

به جایِ باده دَردِه خونِ فرعون
که آمد موسیِ جانَم به میقات

شرابِ ما زِ خونِ خَصْم باشد
که شیران را زِ صَیّادی است لَذّات

چه پُرخون است پوز و پَنجه شیر
زِ خونِ ما گرفته‌ست این عَلامات

نگیرم گور و نی هم خونِ انگور
که من از نَفیْ مستم نی زِ اثبات

چو بازَم، گِردِ صیدِ زنده گَردَم
نگردم هَمچو زاغانْ گِردِ اَمْوات

بیا ای زاغ و بازی شو به هِمَّت
مُصّفا شو زِ زاغی پیشِ مِصْفات

بِیَفشانْ وَصف‌هایِ باز را هم
مُجَرّدتَر شو اَنْدَر خویشْ چون ذات

نه خاک است این زمین، طشتی است پُرخون
زِ خونِ عاشقان و زَخمِ شَهْمات

خُروسا چند گویی صُبح آمد؟
نِمایَد صُبح را خود نورِ مِشْکات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.