۵۷۸ بار خوانده شده
رَغبت به عاشقان کُن، ای جانِ صد رَغایِب
بِنْشین میانِ مَستان، اینک مَهْ و کَواکِب
آن روزِ پُرعجایِب، وان مَحْشَرِ قیامَت
گَشتهست پیشِ حُسْنَت، مُسْتَغْرَقِ عَجایِب
چون طَیِّباتْ خوانْدی، بر طَیِّبینْ فَشاندی
طَیِّب تَر از تو کِه بْوَد، ای مَعْدنِ اَطایِب؟
جانْ را زِ توست هر دَم، سلطانییی مُسَلَّم
این شُکْر از کِه گویم؟ از شاه یا زِ صاحِب؟
در جَیبِ خاک کردی اَرْواحِ پاکْ جَیْبان
سَر کرده در گریبان، چون صوفیانْ مُراقِب
عشقِ تو چون دَرآمَد، اندیشه مُرد پیشَش
عشقِ تو صُبحِ صادق، اندیشهْ صُبحِ کاذب
ای عقلْ باش حیران، نی وَصل جو نه هِجْران
چون وَصلْ گوش داری، زان کَس که نیست غایِب؟
جانْ چیست؟ فَقر و حاجَت، جانبَخش کیست جُز تو؟
ای قِبلهً حَوایِج، معشوقهً مَطالِب
نَک نَقْد شُد قیامَت، اینک یکی عَلامَت
طالِع شُد آفتابَت، از جانِبِ مَغارِب
دَرکَش رَمیدگان را، مِحْنَت رَسیدگان را
زانْ جَذبههایِ جانی، ای جَذبهً تو غالِب
تا بیند این دو دیده، صُبحِ خدا دَمیده
دامِ طَلَب دَریده، مَطْلوب گشته طالِب
عشق و طَلَب چه باشد؟ آیینهً تَجَلّی
نَقْش و حَسَد چه باشد؟ آیینهً مَعایِب
کو بُلبُلِ چَمَنها؟ تا گُفتَمی سُخَنها
نَگْذشت بر دَهانها، یا دستِ هیچ کاتِب
نَزْ نَقشهایِ صورت، نَزْ صاف و نَزْ کُدورَت
نَزْ ماضی و نه حالی، نَزْ زُهْد نَزْ مَراتِب
عقلم بِرَفت از جا، باقیش را تو فَرما
ای از دَرَت نرفته، کَس ناامید و خایِب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بِنْشین میانِ مَستان، اینک مَهْ و کَواکِب
آن روزِ پُرعجایِب، وان مَحْشَرِ قیامَت
گَشتهست پیشِ حُسْنَت، مُسْتَغْرَقِ عَجایِب
چون طَیِّباتْ خوانْدی، بر طَیِّبینْ فَشاندی
طَیِّب تَر از تو کِه بْوَد، ای مَعْدنِ اَطایِب؟
جانْ را زِ توست هر دَم، سلطانییی مُسَلَّم
این شُکْر از کِه گویم؟ از شاه یا زِ صاحِب؟
در جَیبِ خاک کردی اَرْواحِ پاکْ جَیْبان
سَر کرده در گریبان، چون صوفیانْ مُراقِب
عشقِ تو چون دَرآمَد، اندیشه مُرد پیشَش
عشقِ تو صُبحِ صادق، اندیشهْ صُبحِ کاذب
ای عقلْ باش حیران، نی وَصل جو نه هِجْران
چون وَصلْ گوش داری، زان کَس که نیست غایِب؟
جانْ چیست؟ فَقر و حاجَت، جانبَخش کیست جُز تو؟
ای قِبلهً حَوایِج، معشوقهً مَطالِب
نَک نَقْد شُد قیامَت، اینک یکی عَلامَت
طالِع شُد آفتابَت، از جانِبِ مَغارِب
دَرکَش رَمیدگان را، مِحْنَت رَسیدگان را
زانْ جَذبههایِ جانی، ای جَذبهً تو غالِب
تا بیند این دو دیده، صُبحِ خدا دَمیده
دامِ طَلَب دَریده، مَطْلوب گشته طالِب
عشق و طَلَب چه باشد؟ آیینهً تَجَلّی
نَقْش و حَسَد چه باشد؟ آیینهً مَعایِب
کو بُلبُلِ چَمَنها؟ تا گُفتَمی سُخَنها
نَگْذشت بر دَهانها، یا دستِ هیچ کاتِب
نَزْ نَقشهایِ صورت، نَزْ صاف و نَزْ کُدورَت
نَزْ ماضی و نه حالی، نَزْ زُهْد نَزْ مَراتِب
عقلم بِرَفت از جا، باقیش را تو فَرما
ای از دَرَت نرفته، کَس ناامید و خایِب
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۷
نظرها و حاشیه ها
۱۳۹۹/۸/۱۶ ۱۹:۴۲
آخر مصرع اول «صد رغایب» باید باشد.
گوهرین: با سلام و احترام. با تشکر از تذکر و توجه شما. اصلاح شد.