۸۵۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۰

کو همه لُطف که در رویِ تو دیدم همه شب؟
وان حَدیثِ چو شِکَر، کَزْ تو شَنیدم همه شب؟

گر چه از شمعِ تو می‌سوخت چو پروانه دِلَم
گِردِ شمعِ رُخِ خوب تو پَریدم همه شب

شب به پیشِ رُخِ چون ماهِ تو چادر می‌بَست
من چو مَهْ چادرِ شب می‌بِدَریدم همه شب

جانْ زِ ذوقِ تو چو گُربه لبِ خود می‌لیسَد
من چو طِفْلان سَرِ اَنگُشت گَزیدم همه شب

سینه چون خانه زنبور پُر از مَشْغَله بود
کَزْ تو ای کانِ عَسَل، شَهْدْ کَشیدم همه شب

دامِ شب آمد جان‌هایِ خَلایِق بِرُبود
چون دلِ مُرغ دَران دامْ طَپیدم همه شب

آن کِه جان‌ها چو کبوتر همه در حُکْم وِی‌اَند
اَنْدَر آن دامْ مَر او را طَلَبیدم هَمه شب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.