۳۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹۷

ای در غَمِ تو به سوز و یارَب
بِگْریسته آسْمان همه شب

گَر چَرخ بِگریَد و بِخَندد
آن جَذبه خاک باشد اَغلَب

از بس که بریخت اشک بر خاک
شُد خاکْ زِ اشکِ او مُطَیِّب

از گریه آسْمان دَرآمَد
صد باغ به خنده مُذَهَّب

من بودم و چَرخْ دوش گِریان
او را و مرا یکی‌ست مَذهَب

از گریه آسْمان چه رویَد؟
گُل‌ها و بنفشه مُرَطَّب

وَزْ گریه عاشقان چه روید؟
صد مِهْر درونِ آن شِکَرلب

آن، چَشم به گریه می‌فَشارَد
تا بِفْشارَد نِگار غَبْغَب

این گریه ابر و خنده خاک
از بَهرِ من و تو شُد مُرکَّب

وین گریه ما و خنده ما
از بَهرِ نتیجه شُد مُرتَّب

خاموش کُن و نِظاره می‌کُن
اَنْدَر طَلَبِ جهان و مَطْلَب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.