۳۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۵

راحُ بِفیها وَ الرُّوحُ فیها
کَمْ اَشْتَهیها، قُمْ فَاسْقِنیها

این رازِ یاراست، این نازِ یاراست
آوازِ یار است، قُمْ فاسْقِنیها

اَدْرَکْتُ ثاریْ، قَبَّلْتُ جاری
فَازْدادَ ناری، قُمْ فَاسْقِنیها

لب بوسه بَر شُد، جُفتِ شِکَر شُد
خود تشنه تَر شُد، قُمْ فَاسْقِنیها

اللّهُ واقیِ وَ السَّعْدُ ساقی
نِعْمَ التَّلاقی، قُمْ فَاسْقِنیها

هر چند یارَم، گیرد کِنارَم
من بی‌قَرارم، قُمْ فَاسْقِنیها

ساقی مُواسی، یَسْخُوا بِکاسی
یَحْلِفْ بِراسی، قُمْ فَاسْقِنیها

در گوشِ من بادْ خوش مُژده‌یی داد
زان سَروِ آزاد، قُمْ فَاسْقِنیها

کَاْسا اَداری، عَقْلُ السُّکاری
مِنْهُمْ تَواری، قُمْ فَاسْقِنیها

میْ گفت من خَوش، وِیْ گفت می‌چَش
ما در کَشاکَش، قُمْ فَاسْقِنیها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.