۳۴۳ بار خوانده شده
دی میشد و از شکوفه شاخی در دست
گفتم به شکوفه وعده بود این آن هست
برگشت و به طعنه گفت ای عشوهپرست
نشنیدی که هرچه بشکفت نه بست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
گفتم به شکوفه وعده بود این آن هست
برگشت و به طعنه گفت ای عشوهپرست
نشنیدی که هرچه بشکفت نه بست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:رباعی شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:رباعی شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.