۴۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۰

چَرخِ فَلَک با همه کار و کیا
گِردِ خدا گردد چون آسیا

گِردِ چُنین کعبه کُن ای جانْ طَواف
گِردِ چُنین مایِدِه گَرد ای گدا

بر مَثلِ گوی، به میدانْ گَرد
چون که شُدی سَرخوشِ بی‌دست و پا

اسب و رُخَت راست بَرین شَهْ طَواف
گر چه بَرین نَطْع رَوی جا به جا

خاتَمِ شاهیْت در انگشت کرد
تا که شَوی حاکِم و فَرمانْروا

هر کِه به گِردِ دلْ آرَد طَواف
جانِ جهانی شود و دِلْرُبا

هَمرهِ پروانه شود دل شُده
گردد بر گِرد سَرِ شمع‌ها

زان که تَنَش خاکی و دل آتشی‌ست
مَیل سویِ جِنْس بُوَد جِنْس را

گِردِ فَلَک گردد هر اَخْتَری
زانک بُوَد جِنْسِ صَفا با صَفا

گِردِ فَنا گردد جانِ فقیر
بر مَثَلِ آهن و آهن رُبا

زانک وجودست فَنا پیشِ او
شُسته نَظَر از حَوَل و از خَطا

مَست هَمی‌کرد وضو از کُمیز
کَزْ حَدَثَم بازرَهان رَبَّنا

گفت نخستینْ تو حَدَث را بدان
کَژْمَژ و مَقلوب نباید دُعا

زان که کلید است و چو کَژْ شُد کلید
وا شدنِ قُفل نیابی عَطا

خامُش کردم هَمِگان بَرجَهید
قامَتِ چون سَروِ بُتَم زد صَلا

خُسروِ تبریز شَهَم شَمسِ دین
بَستَم لب را تو بیا بَرگُشا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.