۹۵۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۶

داد دَهی ساغَر و پیمانه را
مایه دَهی مَجْلِس و میخانه را

مَست کُنی نَرگسِ مَخْمور را
پیش کَشی آن بُتِ دُردانه را

جُز زِ خُداوندیِ تو کِی رَسَد؟
صَبر و قَرارْ این دلِ دیوانه را

تیغ بَرآوَر هَله ای آفتاب
نور دِهْ این گوشه ویرانه را

قافْ تویی، مَسْکنِ سیمرغ را
شمعْ تویی، جانِ چو پروانه را

چَشمه حیوان بِگُشا هر طَرَف
نَقْد کُن آن قِصّه و افسانه را

مَست کُن ای ساقی و در کار کَش
این بَدَنِ کافرِ بیگانه را

گَر نَکُند رامْ چُنین دیو را
پس چه شُد آن ساغَرِ مَردانه را؟

نیم دلی را به چه آرَد که او
پَست کُند صد دلِ فرزانه را؟

از پِگَه امروز چه خوش مَجْلسی‌ست
آن صَنَم و فِتنه فَتّانه را

بِشْکَند آن چَشمِ تو صد عَهْد را
مَست کُند زُلفِ تو صد شانه را

یک نَفَسی بام بَرآ ای صَنَم
رَقص دَرآر اُسْتُنِ حَنّانه را

شرحِ فَتَحْنا و اشاراتِ آن
قُفل بگوید سَرِ دندانه را

شاه بگوید شِنَود پیشِ من
تَرک کُنم گفتِ غُلامانه را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.