۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۶۱ - در مدح فیروزشاه

ای رفته به فرخی و فیروزی
باز آمده در ضمان بهروزی

از لالهٔ رمح و سبزهٔ خنجر
در باغ مصاف کرده نوروزی

چون تیر نهاده کار عالم را
یک ساعته در کمان تو کوزی

تو ناصر دینی و ازین معنی
یزدان همه نصرتت کند روزی

در حمله درنده‌ای و دوزنده
صف می‌دری و جگر همی دوزی

پروانه سمندر ظفر باشد
چون مشعلهٔ سنان برافروزی

فرزین بنهی به عرصه رستم را
آنجا که به لعب اسب کین توزی

صد شه به پیاده‌ای براندازد
آنرا که تو بازیی درآموزی

می‌ساز به اختیار من بنده
تا خرمن فتنها همی سوزی

ای روز مخالفانت شب گشته
می‌خور به مراد دل شبانروزی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۶۰ - حسب حال
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶۲ - در هجا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.