۴۲۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۸۲ - در شکایت اهل زمان

روبهی می‌دوید از غم جان
روبه دیگرش بدید چنان

گفت خیرست بازگوی خبر
گفت خر گیر می‌کند سلطان

گفت تو خر نیی چه می‌ترسی
گفت آری ولیک آدمیان

می‌ندانند و فرق می‌نکنند
خر و روباهشان بود یکسان

زان همی ترسم ای برادر من
که چو خر برنهندمان پالان

خر ز روباه می‌بنشناسند
اینت کون خران و بی‌خبران
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۸۱ - در غیبت پیروزشاه از بلخ و تهنیت قدوم او
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸۳ - نصیحت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.