۲۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۲ - در مدح بدرالدین الغ جاندار بک اینانج بلکا سنقر

خداوندا تو آنی کافرینش
به کلی هست چون دریا و تو در

جهان را پهلوان چون تو نباشد
زهی از تو جهان را صد تفاخر

ندارد بیشهٔ دولت چو تو شیر
نزاید مادر گیتی چو تو حر

به گیتی فتنه کی بنشستی از پای
اگز نه تیغ تو گفتیش التر

فلک با اختران گفتا که آن کیست
که هست از خیل او چشم ظفر پر

رکاب تو ببوسیدند و گفتند
الغ جاندار بک اینانج سنقر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۳ - قاضی هری مبتلا به مرض جرب شده و حکیم به عیادت او رفته و او از خانه بیرون نیامده و این قطعه را درهجو او گفته است
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.