۴۹۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۸

بیار آن که قَرین را سویِ قَرین کَشَدا
فرشته را زِ فَلَک جانبِ زمین کَشَدا

به هر شبی چو مُحمَّد به جانبِ مِعْراج
بُراقِ عشقِ اَبَد را به زیرِ زین کَشَدا

به پیشِ روحْ نِشین زان که هر نِشَستْ تو را
به خُلْق و خوی و صِفَت‌هایِ هم نشین کَشَدا

شرابِ عشقِ اَبَد را که ساقی‌اَش روح است
نگیرد و نَکَشَد، وَرْ کَشَد چُنین َکشَدا

بُرو بِدُزد زِ پروانه خویِ جانْ بازی
که آن تو را به سویِ نورِ شمعِ دین َکشَدا

رَسید وَحیِ خدایی که گوشْ تیز کنید
که گوشِ تیز به چَشمِ خدایْ بین َکشَدا

خیالِ دوست تو را مُژده وِصال دَهَد
که آن خیال و گُمانْ جانبِ یَقین َکشَدا

دَر این چَهی تو چو یوسُف، خیال دوست رَسَن
رَسَن تو را به فَلَک‌هایِ بَرتَرین کَشَدا

به روزِ وصل اگر عقلْ مانَدَت گوید
نگُفتَمَت که چُنان کُن که آن به این َکشَدا؟

بِجِهْ بِجِه زِ جهان، هَمچو آهوان از شیر
گِرفتَمَش همه کان است، کان به کین کَشَدا

به راستی بِرَسَد جانْ بر آستانِ وِصال
اگر کَژی به حَریر و قَزْ کَژین َکشَدا

بِکَش تو خارِ جَفاها از آن که خارکَشی
به سبزه و گُل و ریحان و یاسَمین َکشَدا

بِنوش لَعْنَت و دُشنامِ دُشمنان پِیِ دوست
که آن به لُطف و ثَناها و آفرین َکشَدا

دَهان بِبَند و امین باش در سُخَن داری
که شَهْ کلیدِ خَزینه بَرِ اَمین َکشَدا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.