۵۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۴

چه خیره می‌نِگَری در رُخِ من ای بُرنا؟
مگر که در رُخَم است آیَتی ازان سودا؟

مگر که بر رُخِ من داغِ عشق می‌بینی؟
میانِ داغ نِبِشته که نَحْنُ نَزَّلْنا

هزار مَشک هَمی‌خواهم و هزار شِکَم
که آبِ خِضْر لَذیذ است و من در اِسْتِسْقا

وَفا چه می‌طَلَبی از کسی که بی‌دل شُد
چو دل بِرَفت، بِرَفت از پِی‌اَش وَفا و جَفا

به حَقِّ این دلِ ویران و حُسنِ مَعمورَت
خوش است گنجِ خیالَت، دَرین خرابه ما

غَریو و ناله جان‌ها، زِ سویِ بی‌سویی
مرا زِ خواب جَهانید دوشْ وَقتِ دُعا

زِ ناله گویم یا از جَمال، ناله کُنان؟
زِ ناله گوش پُر است، از جَمالَش آن عَینا

قَرار نیست زمانی تو را برادرِ من
بِبین که می‌کَشَدَت هر طَرَف تَقاضاها

مثالِ گویی اَنْدَر میانِ صد چوگان
دَوانه تا سَرِ میدان و گَهْ زِ سَر تا پا

کجاست نیَّت شاه و کجاست نیَّتِ گوی؟
کجاست قامَتِ یار و کجاست بانگِ صَلا؟

ز ِجوشِ شوقِ تو من همچو بَحْر غُرّیدَم
بگو تو ای شَهِ دانا و گوهرِ گویا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.