۳۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۸ - در عذر مستی

خسروا گوهر ثنای ترا
جز به الماس عقل نتوان سفت

دی چو خورشید در حجاب غروب
روی از شرم رای تو بنهفت

بیتی از گفته باز می‌گفتم
رای عالی بر امتحان آشفت

گردی ار عقل داشت صحن دماغ
جان به جاروب هیبت تو برفت

نطقم اندر حجاب شرم بماند
خرم اندر خلاف عجز بخفت

حیرتم بر بدیهه خار نهاد
تا به باغ بدیهه گل نشکفت

عذر مستی مگیر و بی‌خردی
آشکارست این سخن نه نهفت

خود تو انصاف من بده چو منی
چون تویی را ثنا تواند گفت؟

عقل الحق از آن شریفترست
که شود با دماغ مستان جفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۷ - در شکر
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۹ - مطایبه در عذر مستی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.