۳۵۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱ - در ندامت و شکایت

با آنکه چند سال بدیدم بتجربت
کز کل خواجگان جهان بوالحسن بهست

پنداشتم که بازوی احسان قوی‌ترست
آنجا که بر کتف علم پیرهن بهست

یا همچو سرو نش در آزادگی کند
آنرا که باغ و برکه و سرو و چمن بهست

یا همچو شمع نور به هرکس رساند آنک
در پیش او نهاده به گوهر لگن بهست

مودود احمد عصمی عشوه‌ایم داد
گفتم که او سر است و سر آخر ز تن بهست

راغب شدم به خدمت او تا شدم چنانک
حال سگان بوالحسن از حال من بهست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۰ - امیر یوسف نام و عدهٔ عطایی کرده و وفا ننموده بود در تهدید او گفته است
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۲ - در مطایبه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.