۲۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۳

به خدایی که بذل جان او را
پایهٔ اولین احسانست

کمترین پایه لطف و صنعش را
باد نوروز و ابر نیسانست

که مرا در فراق خدمت تو
زندگانی و مرگ یکسانست

از هر آسانیی که بی‌تو بود
خاطر و طبع من هراسانست

می‌کشم در فراق سختیها
هجر یاران به گفتن آسانست

دل و جان تا مقیم خوارزمند
وای بر تن که در خراسانست

خوشدلی در جهان طمع کردن
هم ز سودای طبع انسانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲ - ستایش بزم مخدوم کند
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴ - در قناعت و آزادگی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.