۳۳۷ بار خوانده شده
رَوَم به حُجرهی خَیّاطِ عاشقان فردا
مَنِ دِرازقَبا با هزار گَز سودا
بِبُرَّدَت زِ یَزید و بِدوزَدَت بر زَید
بدین یکی کُندَت جُفت و زان دِگَر عَذْرا
بدان یکیت بِدوزَد که دل نَهی همه عُمر
زِهی بَریشَم و بَخیه، زهِی یَدِ بَیضا
چو دلْ تَمام نَهادی زِ هَجْر بِشْکافَد
به زَخمِ نادره مِقْراضِ اِهْبِطُوا مِنْها
زِ جمع کردن و تَفریقِ او شُدم حیران
به ثَبت و مَحو چو تَلْوینِ خاطِرِ شَیدا
دِل است تَختهٔ پُرخاک، او مُهَندسِ دل
زِهی رُسوم و رُقوم و حَقایق و اَسْما
تو را چو در دِگَری ضَرب کرد هَمچو عَدَد
زِ ضَربِ خود چه نتیجه هَمیکُند پیدا
چو ضَرب دیدی اکنون بیا و قِسْمَت بین
که قَطرهیی را چون بَخش کرد در دریا
به جَبْر جُملههٔ اَضْداد را مُقابله کرد
خَمُش که فکر دَراِشْکَست زین عَجایبها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
مَنِ دِرازقَبا با هزار گَز سودا
بِبُرَّدَت زِ یَزید و بِدوزَدَت بر زَید
بدین یکی کُندَت جُفت و زان دِگَر عَذْرا
بدان یکیت بِدوزَد که دل نَهی همه عُمر
زِهی بَریشَم و بَخیه، زهِی یَدِ بَیضا
چو دلْ تَمام نَهادی زِ هَجْر بِشْکافَد
به زَخمِ نادره مِقْراضِ اِهْبِطُوا مِنْها
زِ جمع کردن و تَفریقِ او شُدم حیران
به ثَبت و مَحو چو تَلْوینِ خاطِرِ شَیدا
دِل است تَختهٔ پُرخاک، او مُهَندسِ دل
زِهی رُسوم و رُقوم و حَقایق و اَسْما
تو را چو در دِگَری ضَرب کرد هَمچو عَدَد
زِ ضَربِ خود چه نتیجه هَمیکُند پیدا
چو ضَرب دیدی اکنون بیا و قِسْمَت بین
که قَطرهیی را چون بَخش کرد در دریا
به جَبْر جُملههٔ اَضْداد را مُقابله کرد
خَمُش که فکر دَراِشْکَست زین عَجایبها
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.