۳۴۴ بار خوانده شده
ای بس که جهان جبهٔ درویش گرفته
از فضلهٔ زنبور برو دوختهام جیب
واکنون همه شب منتظرم تا بفروزند
شمعی که به هر خانه چراغی نهد از غیب
آن روز فلک را چو در آن شکر نگفتم
امروز درین زشت بود گر کنمش عیب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
از فضلهٔ زنبور برو دوختهام جیب
واکنون همه شب منتظرم تا بفروزند
شمعی که به هر خانه چراغی نهد از غیب
آن روز فلک را چو در آن شکر نگفتم
امروز درین زشت بود گر کنمش عیب
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶ - در شکایت زمان و حبس مجدالدین ابوالحسن عمرانی
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸ - در شکر و قناعت گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.