۳۰۸ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۸

ای خداوندی که مقصود بنی‌آدم تویی
کارساز دولت و فرمان‌ده عالم تویی

آفرینش خاتمی آمد در انگشت قضا
گر جهان داند وگرنه نقش این خاتم تویی

ماتم سنجر اگر قتل ملکشه تازه کرد
ای ملکشاه معظم سور آن ماتم تویی

ملک مشرق گر ترا شد ملک مغرب هم تراست
شاه ایران گر تویی دارای توران هم تویی

هرکه دارد از تو دارد اسم و رسم خسروی
شاه اعظم شان تست و خسرو اعظم تویی

مور و مار و مرغ و ماهی جمله در حکم تواند
گم مکن انگشتری کاکنون بجای جم تویی

یوسف و موسی و عیسی نیستی لیک از ملوک
شاه یوسف روی و موسی دست و عیسی‌دم تویی

حمله بی‌شرک پذیری جمله بی‌منت دهی
خسروا در یک قبا صد رستم و حاتم تویی

پادشاه نسل آدم تا جهان باشد تو باش
زانکه اهل پادشاهی از بنی آدم تویی

فایض است از رایت و از پرچمت صبح و سحر
آنکه او را صبح رایت وز سحر پرچم تویی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۷ - در مدح سلیمان شاه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.