۴۰۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۷

ای بَنده بازگَرد، به دَرگاهِ ما بیا
بِشْنو زِ آسْمان‌ها، حَیَّ عَلَی الصَّلا

دَرهایِ گُلْسِتان زِ پِیِ تو گُشاده ایم
در خارْزار چند دَوی، ای بِرهنه پا؟

جان را من آفریدم و دَردیش داده‌اَم
آن کَس که دَرد داد، هَمو سازَدَش دَوا

قَدّی چو سَرو خواهی، در باغِ عشقْ رو
کین چَرخِ کوژپُشت کُند قَدِّ تو دوتا

باغی که برگ و شاخَش، گویا و زنده اند
باغی که جان ندارد، آن نیست جانْ فَزا

ای زنده زاده چونی، از گَندِ مُردگان؟
خود تاسه می‌نگیرد ازین مُردگان تو را؟

هر دو جهان پُر است زِ حَیِّ حَیات بَخش
با جانِ پنج روزه قَناعَت مَکُن زِ ما

جان‌ها شِمارِ ذَرّه مُعَلَّق هَمی‌زَنند
هر یک چو آفتاب در اَفْلاکِ کِبْریا

ایشان چو ما زِ اوَّلْ خُفاش بوده‌اند
خُفاشْ شَمس گشت از آن بَخشش و عَطا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.