۴۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۷

از سینه پاک کردم، افکارِ فلسفی را
در دیده جایْ کردم، اشکالِ یوسُفی را

نادِر جَمال باید کَنْدَر زبان نیاید
تا سَجده راست آید، مَر آدمِ صَفی را

طوری چگونه طوری، نوری چگونه نوری
هر لحظه نور بَخْشد، صد شمعِ مُنْطَفی را

خورشید چون بَرآیَد، هر ذَرّه رو نِمایَد
نوری دِگَر بِبایَد، ذَرّاتِ مُخْتَفی را

اصلِ وجودها او، دریایِ جودها او
چون صید می‌کُند او، اشیاءِ مُنْتَفی را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.