۳۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۹

صانعا شکر تو واجب شمرم
که وجود همه ممکن تو کنی

کائنا من کان خاک در توست
که زخاک این همه کائن تو کنی

گرچه از وجه عدم عین وجود
نتوان کرد ولیکن تو کنی

دل خاقانی اگر کوه غم است
هم در آن کوه معاون تو کنی

تو خزائن نهی اندر نفسش
وز صفا مهر خزائن تو کنی

گر حسودانش مساوی گویند
آن مساویش محاسن تو کنی

امن و بیم از تو همی دارد و بس
که تو سوزانی و ساکن تو کنی

ور ره امن تو پیش آری هم
در ره بیم هم ایمن تو کنی

طاعنان خسته دلش می‌دارند
خار در دیدهٔ طاعن تو کنی

تاج بر فرق محمد تو نهی
خاک بر تارک کاهن تو کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۸ - در مرثیهٔ سلطان شرق
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.