۳۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۷

ای بِگُفته در دِلَم اَسْرارها
وِیْ برایِ بَنده پُخته کارها

ای خیالَت غَم‌گُسارِ سینه‌ها
ای جَمالَت رونَقِ گُلْزارها

ای عَطایِ دستِ شادی بَخشِ تو
دستِ این مِسکین گرفته بارها

ای کَفِ چون بَحرْ گوهردادِ تو
از کَفِ پایَم بِکَنده خارها

ای بِبَخشیده بَسی سَرها عِوَض
چون دَهَند از بَهرِ تو دَستارها

خود چه باشد هر دو عالَم پیشِ تو
دانه‌یی افتاده از اَنْبارها

آفتابِ فَضلِ عالَم پَروَرت
کرده بر هر ذَرّه‌یی ایثارها

چاره‌یی نَبْوَد جُز از بیچارگی
گرچه حیله می‌کنیم و چاره‌ها

نورهایِ شَمسِ تبریزی چو تافت
ایمِنیم از دوزخ و از نارها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.