۳۱۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۷

گر دیده یک اهل دیده بودی
دل مژده پذیر دیده بودی

جان حلقه به گوش گوش گشتی
گر نام وفا شنیده بودی

این قحط جهان کسی نبردی
گر کشت وفا رسیده بودی

کشتی حیات کم شکستی
گر بحر غم آرمیده بودی

می‌ترسد از آب دیده جانم
ای کاش نه سگ گزیده بودی

گر آهم خواستی فلک را
چون صبح دوم دریده بودی

ور چشم فلک به شفقت استی
زو خون شفق چکیده بودی

مرغ دلم زا زبان به رنج است
ورنه ز قفس پریده بودی

آویخته کی بدی ترازو
گر زآنکه زبان بریده بودی

خاقانی اگر نه اهل جستی
دامن ز جهان کشیده بودی

هرچند جهان چنو ندیده است
او کاش جهان ندیده بودی

با آن‌که تمامش آفریدند
ای کاش نیافریده بودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۸ - در مدح عز الدین امیر یوسف سپه سالار
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.