۴۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۰

من که خاقانیم به هیچ بدی
بد نخواهم که اوست یزدانم

پس به نیکان کجا بد اندیشم
سر ز سنت چگونه گردانم

گر ضمیرم به هیچ کافر بد
بد سگالید نامسلمانم

عادت این داشتم به طفلی باز
که به‌رنجم ولی نرنجانم

خود برنجم گرم برنجانند
که ز رنج افریده شد جانم

کوه را کاصل او هم از سنگ است
بشکند زخم سنگ، من آنم

همه رنج من از وجود من است
لاجرم زین وجود نالانم

من هم از باد سر به درد سرم
ابرم، از باد باشد افغانم

همچو خاکم سزد که خوار کنند
آن عزیزان که خاک ایشانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۱ - در مرثیهٔ اهل بیت خود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.