۳۳۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۲ - در شکر ایادی و انعام رئیس شمس الدین والی ارجیش

رفیقا شناسی که من ز اهل شروان
نه از بیم جان در شما می‌گریزم

خطائی نکردم به‌حمدالله آنجا
که اینجا ز بیم خطا می‌گریزم

چه خوش گفت سالار موران که با جم
نکردم بدی زو چرا می‌گریزم

ز بهر فراغت سفر می‌گزینم
پی نزهت اندر فضا می‌گریزم

مرا زحمت صادر و وارد آنجا
عنا می‌نمود از عنا می‌گریزم

قضا هم ز داغ فراق عزیزان
دلم سوخت هم زان قضا می‌گریزم

دلی بودم از غم چو سیماب لرزان
چو سیماب از آن جابه جا می‌گریزم

به تبریز هم پای‌بند عیالم
از آن پای بند بلا می‌گریزم

ز تبریز چون سوی ارمن بیایم
هم از ظلمتی در ضیا می‌گریزم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.