۳۳۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳

خاقانیا چو آب رخت رفت در سال
مستان نوال کس که وبال آشنای اوست

بر خستگی دل مطلب مرهم قبول
نه دل نه مرهمی که جراحت فزای اوست

آن را که بشکنند نوازش کنند باز
یعنی که چون شکست نوازش دوای اوست

پنداری آن شتر که بکشتند، گردنش
پر زر از آن کنند خون‌بهای اوست

گیرم که کان زر شود آن گردن شتر
او را ز زر چه سود که سودش بقای اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۴ - در مدح پهلوان جهان
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.