۳۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۱

آن حور روح فش را بر عقل جلوه کردم
و آن شربها که دادی بر یاد تو بخوردم

یاقوت نفس کشتم زان گوهر شریفت
کازاد کرد چون عقل از چرخ لاژوردم

گردم به باد ساری گردی همی ولیکن
باران تو بیامد بنشاند جمله گردم

گفتی جواب خواهم شرط کرم نبود این
بگذاشتی چو فردان در زیر خویش فردم

گر قطعه خوش نیامد معذور دار زیرا
هم تو عجول مردی هم من ملول مردم

من توبه کرده بودم زین هرزه‌ها ولیکن
چون حکم تو بدیدم زین توبه توبه کردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.