۳۷۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۷

امیرِ حُسْن خندان کُن حَشَم را
وجودی بَخش مَر مُشتی عَدَم را

سیاهی می‌نِمایَد لشکرِ غَم
ظَفَر دِهْ شادیِ صاحِب عَلَم را

به حُسنِ خود تو شادی را بِکُن شاد
غَم و اندوه دِهْ اندوه و غم را

کَرَم را شادمان کُن از جَمالَت
که حُسنِ تو دَهَد صد جانْ کَرَم را

تو کارَم زان بَرِ سیمین چو زَر کُن
تو لَعْلین کُن رُخِ همچون زَرَم را

دِلا چون طالبِ بیشیّ عشقی
تو کَم اندیش در دلْ بیش و کم را

بِنِهْ آن سَر به پیشِ شَمسِ تبریز
که ایمان است سَجده آن صَنَم را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.