۳۸۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۴

خَبَر کُن ای ستاره یارِ ما را
که دریابد دل خونْ خوارِ ما را

خَبَر کُن آن طَبیبِ عاشقان را
که تا شَربَت دَهَد بیمارِ ما را

بِگو شِکَّرفروشِ شِکَّرین را
که تا رونَق دَهَد بازارِ ما را

اگر در سِرّ بِگَردانی دلِ خود
نه دشمن بِشْنَود اسرارِ ما را؟

پَس اَنْدَر عشقْ دشمن کام گردم
که دشمن می‌نَپُرسَد کارِ ما را

اگر چه دشمنِ ما جان ندارد
بِسوزان جانِ دشمن دارِ ما را

اگر گِل بر سَرَسْتَت تا نشویی
بیار و بِشْکُفان گُلزارِ ما را

بیا ای شَمسِ تبریزیِّ نَیِّر
بِدان رُخ نور دِهْ دیدارِ ما را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.