۳۲۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶

شده خلقت چو گریبان کش دلهای همه
چون روان بر سر کویت نبود پای همه

بر آتش که شده کوی تو جای همه کس
وای اگر بر دل گرم تو بود جای همه

آنچه در آینهٔ روی تو من می‌بینم
گر ببیند همه‌کس وای من و وای همه

آه من در صف عشاق به گردون شده آه
گر چنین دود کند آتش سودای همه

دامن خلعت لطف تو دراز آمده وای
اگر این جامه شود راست به بالای همه

چه شناسی تو ز اندوده مس قلب دلان
بر محک تا نزنی نقد تمنای همه

محتشم رفع گمان کن که بنا بر غرضی است
آن مه مملکت آشوب دلارای همه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.