۴۹۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۸ - آئینه شاهی

ای کعبه دری باز به روی دل ما کن
وی قبله دل و دیده ما قبله نما کن

از سینه ما سوختگان آینه ای ساز
وانگاه یکی جلوه در آئینه ما کن

با زیبق این اشک و به خاکستر این غم
این شیشه دل آینه غیب نما کن

آنجاکه به عشاق دهی درد محبت
دردی هم از این عاشق دلخسته دوا کن

لنگان به قفای جرس افتاده عشقیم
ای قافله سالار نگاهی به قفاکن

چون زخمه به ساز دل این پیر خمیده
چنگی زن و آفاق پر از شور و نوا کن

او در حرم هفت سرا پرده عفت
خواهی تو بدو بنگری ای دیده حیا کن

در گلشن دل آب و هوائی است بهشتی
گل باش و در این آب و هوا نشو و نما کن

از بهر خلایق چه کنی طاعت معبود؟
باری چو عبادت کنی از بهر خدا کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۷ - چه خواهد بودن
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۹ - گدا پادشاه کن
نظرها و حاشیه ها
Avatar نقش کاربری
م.ط.د
۱۴۰۲/۴/۱۱ ۱۹:۰۳

زیبق: به معنای جیوه و سیماب است.