۵۱۳ بار خوانده شده
جانا سَرِ تو یارا، مَگْذار چُنین ما را
ای سَروِ رَوانْ بِنْما، آن قامَت بالا را
خُرِّم کُن و روشن کُن، این مَفْرَشِ خاکی را
در جوش و خُروش آَوَر، از زَلزَله دریا را
خورشیدِ دگَر بِنْما، این گُنبَدِ خَضْرا را
آری چه توان کردن، آن سایهٔ عَنْقا را
رَهبر کُن جانها را، پُرزَر کُن کانها را
سودایِ بِپوسیده، پوسیدهٔ سودا را
خورشیدْ پناه آرَد، در سایهٔ اِقْبالَت
دَردِهْ تو طَبیبانه، آن دافِعِ صَفرا را
مَغزی که بَد اندیشد، آن نَقْص بسست ای جان
تو سَردِهِاسراری، هم بیسَر و بیپا را
هم رَحمَت رَحْمانی، هم مَرهَم و دَرمانی
در کار دَرآری تو، سنگ و کُه خارا را
تو بُلبُل گُلْزاری، تو ساقیِ اَبْراری
نَنْشاند صد طوفان، آن فِتْنه و غوغا را
یا رَب که چه داری تو،کَزْ لُطفْ بهاری تو
افْروختهیی نوری، اَنْگیختهیی شوری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ای سَروِ رَوانْ بِنْما، آن قامَت بالا را
خُرِّم کُن و روشن کُن، این مَفْرَشِ خاکی را
در جوش و خُروش آَوَر، از زَلزَله دریا را
خورشیدِ دگَر بِنْما، این گُنبَدِ خَضْرا را
آری چه توان کردن، آن سایهٔ عَنْقا را
رَهبر کُن جانها را، پُرزَر کُن کانها را
سودایِ بِپوسیده، پوسیدهٔ سودا را
خورشیدْ پناه آرَد، در سایهٔ اِقْبالَت
دَردِهْ تو طَبیبانه، آن دافِعِ صَفرا را
مَغزی که بَد اندیشد، آن نَقْص بسست ای جان
تو سَردِهِاسراری، هم بیسَر و بیپا را
هم رَحمَت رَحْمانی، هم مَرهَم و دَرمانی
در کار دَرآری تو، سنگ و کُه خارا را
تو بُلبُل گُلْزاری، تو ساقیِ اَبْراری
نَنْشاند صد طوفان، آن فِتْنه و غوغا را
یا رَب که چه داری تو،کَزْ لُطفْ بهاری تو
افْروختهیی نوری، اَنْگیختهیی شوری
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.