۵۸۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۹ - انتحار تدریجی

خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست
به زندگانیه من فرصت جوانی نیست

من از دو روزه ی هستی به جان شدم بیزار
خدای شکر که این عمر جاودانی نیست

همه به گریه ابر سیه گشودم چشم
دراین افق که فروغی ز شادمانی نیست

به غصه بلکه به تدریج انتحار کنم
دریغ و درد که این انتحار آنی نیست

نه من به سیلی خود سرخ می کنم رخ و بس
به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست

ببین به جلد سگ پاسبان چه گرگانند
به جان خواجه که این شیوه ی شبانی نیست

ز بلبل چمن طبع شهریار افسوس
که از خزان گلشن شور نغمه خوانی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸ - فریده
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰ - کنج فنا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.