۴۶۴ بار خوانده شده
از آنِ مایی ای مولا، اگر امروز اگر فردا
شب و روزَم ز تو روشن، زِهی رَعنا، زِهی زیبا
تو پاکِ پاکی از صورت، وَلیک از پَرتوِ نورَت
نِمایی صورتی هر دَم، چه باحُسن و چه با بالا
چو ابرو را چُنین کردی، چه صورتهایِ چین کردی
مرا بیعقل و دین کردی، بَر آن نَقش و بَر آن حورا
مرا گویی چه عشقست این، که نی بالا نه پست است این؟
چه صیدی بی زِ شَسْت است این، درونِ موجِ این دریا؟
اَیا معشوقِ هر قُدسی، چو میدانیْ چه میپُرسی؟
که سِرّ عَرش و صد کُرسی، زِ تو ظاهر شود پیدا
زَدی در من یکی آتش، که شُد جانِ مرا مَفْرَش
که تا آتش شود گُل خوش، که تا یکتا شود صَد تا
فِرِست آن عشقِ ساقی را بِگَردان جامِ باقی را
که از مَزج و تَلاقی را، نَدانَم جامَش از صَهْبا
بِکُن این رَمز را تعیین، بِگو مَخدومْ شَمسُ الدّین
به تبریز ِنکوآیین، بِبَر این نُکتهٔ غَرّا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
شب و روزَم ز تو روشن، زِهی رَعنا، زِهی زیبا
تو پاکِ پاکی از صورت، وَلیک از پَرتوِ نورَت
نِمایی صورتی هر دَم، چه باحُسن و چه با بالا
چو ابرو را چُنین کردی، چه صورتهایِ چین کردی
مرا بیعقل و دین کردی، بَر آن نَقش و بَر آن حورا
مرا گویی چه عشقست این، که نی بالا نه پست است این؟
چه صیدی بی زِ شَسْت است این، درونِ موجِ این دریا؟
اَیا معشوقِ هر قُدسی، چو میدانیْ چه میپُرسی؟
که سِرّ عَرش و صد کُرسی، زِ تو ظاهر شود پیدا
زَدی در من یکی آتش، که شُد جانِ مرا مَفْرَش
که تا آتش شود گُل خوش، که تا یکتا شود صَد تا
فِرِست آن عشقِ ساقی را بِگَردان جامِ باقی را
که از مَزج و تَلاقی را، نَدانَم جامَش از صَهْبا
بِکُن این رَمز را تعیین، بِگو مَخدومْ شَمسُ الدّین
به تبریز ِنکوآیین، بِبَر این نُکتهٔ غَرّا
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.