۹۴۱ بار خوانده شده
ای فَصلِ با بارانِ ما، بَرریز بر یارانِ ما
چون اشکِ غَمْخوارانِ ما، در هَجْرِ دِلْدارانِ ما
ای چَشمِ ابر این اشکها، میریز همچون مَشکها
زیرا که داری رَشکها، بر ماهْ رُخسارانِ ما
این ابر را گِریان نِگَر، وانْ باغ را خندان نِگَر
کَزْ لابه و گِریهیْ پدر، رَستَند بیمارانِ ما
ابرِ گِران چون داد حَق، از بَهرِ لَبْ خُشکانِ ما
رَطْلِ گِران هم حَق دَهَد، بَهرِ سَبُکسارانِ ما
بر خاک و دشتِ بینَوا، گوهرفَشان کرد آسْمان
زین بینَوایی میکَشَند از عشق، طَرّارانِ ما
این ابرِ چون یعقوبْ من، وان گُل چو یوسُف در چَمَن
بِشْکُفته رویِ یوسُفان، از اشکْاَفْشارانِ ما
یک قطرهاش گوهر شود، یک قطرهاش عَبْهَر شود
وَزْ مال و نِعمَت پُر شود، کَفهایِ کَفخارانِ ما
باغ و گُلِستانِ مَلی، اِشْکوفه میکردند دی
زیرا که بر ریق از پِگَهْ خوردند خَمّارانِ ما
بَربَنْد لَب همچون صَدَف، مَستی؟ مَیا در پیشِ صَف
تا بازآیند این طَرَف، از غَیبْ هُشیارانِ ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چون اشکِ غَمْخوارانِ ما، در هَجْرِ دِلْدارانِ ما
ای چَشمِ ابر این اشکها، میریز همچون مَشکها
زیرا که داری رَشکها، بر ماهْ رُخسارانِ ما
این ابر را گِریان نِگَر، وانْ باغ را خندان نِگَر
کَزْ لابه و گِریهیْ پدر، رَستَند بیمارانِ ما
ابرِ گِران چون داد حَق، از بَهرِ لَبْ خُشکانِ ما
رَطْلِ گِران هم حَق دَهَد، بَهرِ سَبُکسارانِ ما
بر خاک و دشتِ بینَوا، گوهرفَشان کرد آسْمان
زین بینَوایی میکَشَند از عشق، طَرّارانِ ما
این ابرِ چون یعقوبْ من، وان گُل چو یوسُف در چَمَن
بِشْکُفته رویِ یوسُفان، از اشکْاَفْشارانِ ما
یک قطرهاش گوهر شود، یک قطرهاش عَبْهَر شود
وَزْ مال و نِعمَت پُر شود، کَفهایِ کَفخارانِ ما
باغ و گُلِستانِ مَلی، اِشْکوفه میکردند دی
زیرا که بر ریق از پِگَهْ خوردند خَمّارانِ ما
بَربَنْد لَب همچون صَدَف، مَستی؟ مَیا در پیشِ صَف
تا بازآیند این طَرَف، از غَیبْ هُشیارانِ ما
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.