۲۶۶ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۴۹۰

به جای بود دلم تا نشسته بود آن زلف
به باد شد چو پریشان بیوفتاد دلم

هزار عهد بکردم که ننگرم رویش
چو پیش چشم من آمد نایستاد دلم

تمام عمر من اندرغم جوانان رفت
که هیچگاه از یشان نبود شاد دلم

دلت بناخوشی روزگار سوختگان
اگر خوش است همه عمر خوش مباد دلم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۴۸۹
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۴۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.