۳۰۹ بار خوانده شده
بتم ناگه آمد به پیش و ز دستم
فرو ریخت همه گل که برچیده بودم
بدیدم رخش را و دیوانه گشتم
من این روز را پیش ازین دیده بودم
بخندید بر حال من خلق عالم
که داند که من بر که خندیده بودم ؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
فرو ریخت همه گل که برچیده بودم
بدیدم رخش را و دیوانه گشتم
من این روز را پیش ازین دیده بودم
بخندید بر حال من خلق عالم
که داند که من بر که خندیده بودم ؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۴۶۳
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۴۶۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.