۷۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸

ای یوسُفِ خوش نامِ ما، خوش می‌رَوی بر بامِ ما
اِنّا فَتَحْنا اَلصَّلا، بازآ زِ بام، از دَر دَرا

ای بَحْرِ پُر مَرجانِ من، وَللَّهْ سَبُک شُد جانِ من
این جانِ سَرگردانِ من، از گَردشِ این آسیا

ای ساربانْ با قافله، مَگْذَر مَرو زین مَرحَله
اُشْتُر بِخوابانْ هین هَله، نَز بَهرِ من بَهرِ خدا

نی نی بُرو، مَجنون بُرو، خوش در میانِ خون بُرو
از چون مَگو، بی‌چون بُرو، زیرا که جان را نیست جا

گَر قالَبَت در خاک شُد، جانِ تو بر افلاک شُد
گَر خِرقۀ تو چاک شُد، جانِ تو را نَبْوَد فَنا

از سِرِّ دلْ بیرون نه‌یی، بِنْمایْ رو کایینه‌یی
چون عشق را سَرفِتْنه‌یی، پیشِ تو آید فِتْنه‌ها

گویی مرا چون می‌رَوی؟ گُستاخ و اَفْزون می‌رَوی؟
بِنْگَر که در خون می‌رَوی، آخِر نگویی تا کجا؟

گفتم کَزْ آتش‌هایِ دل، بر رویِ مَفْرَش‌هایِ دل
می‌غَلْط در سودایِ دل، تا بَحْرِ یَفْعَل ما یَشا

هر دَم رَسولی می‌رَسَد، جان را گَریبان می‌کَشَد
بر دلْ خیالی می‌دَوَد، یعنی به اصلِ خود بیا

دل از جهانِ رنگ و بو، گشته گُریزان سو به سو
نَعره‌زنان کان اصل کو؟ جامه‌دَران اَنْدَر وَفا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.