۲۸۰ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۳۹۶

ای شمع رخ تو مطلع نور
زین حسن و جمال چشم بددور

با پرتو عارض توخورشید
چون شمع درآفتاب بی نور

رخسار تو در جهان فروزی
مانندهٔ آفتاب مشهور

از روی تو شام صبح گردد
ور زلف تو صبح شام دیجور

انگیخته شام را ز خورشید
آمیخته مشک را ز کافور

از دست غم ت در زمانه
یک خانهٔ دل نماند معمور

خاطر نرود به گلستانی
آن را که جمال تست منظور

خسرو که همیشه بردر تست
ازدرگه خود مکن ورا دور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۳۹۵
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۳۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.