۲۵۳ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۳۶۲

از آن مهتاب جان افروز کانشب بود مهمانم
جهان تیره ست بر من چون شب مهتاب می آید

من اینجا زار می‌سوزم به تاریکی و تنهایی
وای همسایهٔ غافل ترا چون خواب می آید ؟

گریبانم مگیر ای محتسب چون می پرستم من
کزین دامان تو بوی شراب ناب می آید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۳۶۱
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۳۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.