۳۱۰ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۲۸۶

کسی که دل زخم زلف او برون آرد
کبوتری است که از چنگ با ز بستاند

اگر نسیم صبا زلف او برافشاند
هزار جان مقید ز بند برهاند

منش ببینم از دور رخ نهم برخاک
مرا ببیند و از دور رخ بگرداند

چه اوفتاد که آن سرو راستین برخاست
خبر برید به دهقان که سرو بنشاند

سرشک دیدهٔ خسرو چنین که می‌بینم
اگر به کوه رسد کوه را بغلتاند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۲۸۵
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۲۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.