۲۷۸ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۲۲۸

باز بوی گل مرا دیوانه کرد
باز عقلم را صبا بیگانه کرد

بازم از سر تازه شد مستی عشق
بس که بلبل نالهٔ مستانه کرد

گل چو شمع خوبرویی برفروخت
بلبل بیچاره را پروانه کرد

جان برد از خانهٔ تن عاقبت
این چنین عشقت که در دل خانه کرد

قصه شیرین عجب افسانه‌ای است
کوهکن خواب اندرین افسانه کرد

خورد خسرو نیست جز غم چاره چیست
چون خدا این مرغ را این دانه کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۲۲۷
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۲۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.