۲۹۷ بار خوانده شده

گزیدهٔ غزل ۲۰۶

بت نو رسیدهٔ من هوس شکار دارد
دل صید کرده هر سو نه یکی هزار دارد

دل من ببرد زلفش جگرم بحتست چشمش
تو مباش غافل ای جان که هنوز کار دارد

نتوانمش ببینم که رقیب ناموافق
چه خوشست گل ولیکن چه کنم که خار دارد

برو ای صبا و خالی که ترا ز هجر دیدن
برسانش ار چه دانم که کم استوار دارد

بخدا که سینهٔ من بشکاف و جان به رو کن
که درون خانهٔ تو دگری چه کار دارد ؟

برسی ای سوار و بنواز به لطیف خاکی را
که ز تندی سمندت دل پر خار دارد

چو اسیر تست خسرو نظری به مردمی کن
که زتاب زلف مست دل بی‌قرار دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۲۰۵
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۲۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.