۲۷۷ بار خوانده شده
دل بازبهوش آمد جانان که میآید؟
بیمار به هوش آمد درمان که می آید ؟
ای دل تو نمیگفتی که اینک ز پی مردن
اسباب مهیا کن آن جان که می آید ؟
خود نامهٔ خویش آورد از بهر قصاص آمد
سرخاک ره قاصد فرمان که می آید ؟
گفتم که بسوزم جان برآتش روی تو
گفتا که چرا غم را پروانه نمییابد
گفتم که شوم محرم در مجلس خاص تو
گفتا که حریف ما دیوانه نمیباید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بیمار به هوش آمد درمان که می آید ؟
ای دل تو نمیگفتی که اینک ز پی مردن
اسباب مهیا کن آن جان که می آید ؟
خود نامهٔ خویش آورد از بهر قصاص آمد
سرخاک ره قاصد فرمان که می آید ؟
گفتم که بسوزم جان برآتش روی تو
گفتا که چرا غم را پروانه نمییابد
گفتم که شوم محرم در مجلس خاص تو
گفتا که حریف ما دیوانه نمیباید
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:گزیدهٔ غزل ۱۷۹
گوهر بعدی:گزیدهٔ غزل ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.